
مقاله اندیشهشناخت دارای 35 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله اندیشهشناخت کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله اندیشهشناخت
چکیده
مقدمه
دینشناسی
نقد پروژه عقلانیت و معنویت
سنت و تجدد
نتیجهگیری
منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله اندیشهشناخت
امام خمینی، روحالله موسوی،. صحیفه نور. تهران: مؤسسه نشر آثار امام خمینی، n.d
دبیری مهر، امیر. رنجی که میبریم
صادقی، هادی. عقلانیت ایمان. قم: کتاب طه، 1386
فنایی، ابوالقاسم. رویههای متفاوت نسبت دین و مدرنیته از نظر ملکیان. 20 3 86
کانت، امانوئل،. بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق،. تهران: خوارزمی، 1369
مجلسی، محمد باقر. بحار الانوار،. بیروت: مؤسسه الوفاء، 1404ق
ملکیان، مصطفی، میرباقری، سید مهدی و صادقی، هادی «علم دینی» خردنامه همشهری (مهر 86)
مطهری، مرتضی. مجموعه آثار؛ نظام حقوق زن در اسلام،.. تهران: صدرا، بی تا. ج
ملکیان، مصطفی «اصلاحگری در دین به چه معناست»، ایران (18- 20/ 2/ 79)
—. «اقتراح تجربه دینی»، نقد و نظر (ش 23- 24)
—. «انسان سنتی، انسان مدرن و مسئله تعبد»، آیین (آذر و دی 87)
—. «ایران با تمدن مدرن یا فرهنگ مدرن»، ایران، (2و 3/ 2/ 85)
—. «آفات فلسفهورزی در ایران» ایران، (1و 2/ 11/ 84)
—.«بازنگری در دین تاریخی»، اعتماد ملی (14/ 11/ 84)
— «تأملاتی چند در امکان و ضرورت اسلامی شدن دانشگاه»، نقد و نظر (ش 19- 20)
—.«حاکمیت دینی;، نواندیشان دینی;، جنبش اصلاحطلبی.»، ایران (13، 19، 26 و 27/ 7/ 79)
—. حدیث آرزومندی؛ جستارهایی در عقلانیت و معنویت،. تهران: نگاه معاصر، 1389
— «دویدن در پی آواز حقیقت»، کیان (خرداد و تیر 79)
—.«ده ملاحظه روششناختی پیرامون فلسفه اسلامی»، همشهری (16/ 1/ 85)
—.«دین، معنویت و عقلانیت»، آبان (بهمن 81)
—. راهی به رهایی؛ جستارهایی در عقلانیت و معنویت،. تهران: نشر نگاه معاصر، 1385
—. «رویکردهای متفاوت در تاریخ فلسفهنگاری»، کتاب ماه ادبیات و فلسفه (ش 52- 53)
—«سازگاری معنویت و مدرنیته» شرق (25/ 5/ 85)
—.«سنت، تجدد، پساتجدد»، آیین (خرداد 86)
—.«سنتگرایی، تجددگرایی و پساتجددگرایی»، انتخاب (15- 17/ 6/ 79)
—«سنجههای دین و دینداری»، فرهنگ و پژوهش (21/ 4/ 84)
—.«شناخت جهان سرآغاز تجددگرایی»، آیین (آذر 89)
—. عقلانیت و معنویت بعد از ده سال. 28 2 1389
—.«عقیدهپرستی بتپرستی است»، ایران (12/ 6/ 83)
—. «علم بی تاریخ بی جغرافیا» هم میهن (16و 20/ 3/ 86)
—.«ما و فمینیسم»، گوناگون (28/ 4/ 82)
—.«مردمسالاری و معنویت»، نامه (ش 24)
—.«مشکلات دینداری در دنیای جدید» گوناگون (19/ 11/ 1381)
—.«معنویت و عقلانیت، نیاز امروز ما»، طبرستان سبز (ش 28- 30)
—.«معنویت و محبت چکیده همه ادیان است» آفتاب یزد (14/ 9/ 79)
—. مهر ماندگار،. تهران،: نشر نگاه معاصر
—«مؤلفههای انسان مدرن»، به سوی فردا (ش 26)
—«نواندیشی دینی و مسئله زنان؛ زن، مرد، کدام تصویر»، زنان (ش 64)
—.«وضعیت تفکر در ایران معاصر» ، سروش اندیشه (ش 1)
—.«هر کس خود باید به زندگی خویش معنا ببخشد»، نامه میبد (ش 3)
چکیده
جریان روشنفکری دینی یکی از جریانهای فکری تاحدی تأثیرگذار معاصر میباشد و با وجود طیفهای مختلف روشنفکری، میتوان جنبههای مشترکی نیز در این میان پیدا کرد. یکی از شخصیتهای این جریان آقای مصطفی ملکیان است. این مقاله با رویکرد تحلیلی و بررسی اسنادی، درصدد بررسی دیدگاههای مصطفی ملکیان است. ابتدا تلاش شده است تا اجزای مختلف اندیشه وی با مراجعه همدلانه به آثار وی بازخوانی شود. سپس نویسنده، با اندکی تحلیل و بررسی، با نگاهی نقادانه دیدگاه خود را درباره اندیشههای ایشان بیان کرده است
اما از آنجا که در این نوشتار نمیتوان به همه ابعاد اندیشه ایشان اشاره کرد، به ناچار برخی وجوه مهمتر بررسی شده است. اصلیترین دیدگاه ایشان در نظریه عقلانیت و معنویت ارائه شده است. این نظریه نوعی وحدتگرایی تکثرخیز است که به صورتی حداقلی به مسائل معنوی نگریسته و عقلانیت مدرن را پایه اصلی کار خود قرار داده است. یک ویژگی این نظریه، نوعی معنویتگرایی است که وجوه مشترکی با دین دارد، دین نیست، مخالف آن هم نیست، اما همه وجوه آن را نمیپذیرد. این نظریه، مهمترین وجه دین، یعنی تعبد، را انکار میکند
کلیدواژهها: دینشناسی، معنویت، سنت، تجدد، حکومت دینی، ملکیان
مقدمه
جریان روشنفکری یکی از جریانهای تأثیرگذار در اندیشه معاصر بوده است. در میان شاخههای مختلف روشنفکری، روشنفکری دینی اهمیت خاصی دارد و از آنجا که مدعیات فراوانی در زمینه بفسیر دین و عقاید دینی ارائه کردهاند، مستلزم بررسی و احیاناً نقد میباشند. یکی از شخصیتهای برجسته در این جریان جناب آقای مصطفی ملکیان میباشند. این مقاله در صدد واکاوی اهم اصول فکری ایشان میباشد. از آنجا که برای شناخت هر اندیشهای بهترین راه، مراجعه همدلانه به آثار خود اوست، برای اینکه در مقام فهم دیدگاههای دیگران دچار اشتباه نشویم، باید ابتدا بخواهیم آنچه را او میگوید بیکموکاست دریابیم. برای این کار نیاز به همدلی است. اگر از ابتدا بنای بر رد و ابطال و نپذیرفتن داشته باشیم، دچار کجفهمی و سوء برداشت خواهیم شد. از این رو، نخست میکوشیم اجزای گوناگون اندیشه او را بازخوانی کنیم، سپس اندکی به تحلیل و بررسی آنها بنشینیم و با نگاهی نقادانه دیدگاه خود را درباره اندیشههای ایشان بیان کنیم
در این نوشتار کوتاه نمیتوانیم به همه ابعاد اندیشه ایشان اشاره کنیم. بهناچار برخی وجوه مهمتر را برمیگزینیم. اگر بخواهیم افکار ایشان را از این حیث که جزو جریان روشنفکری دینی ایران است، بررسی کنیم، باید به مقالات، سخنرانیها و گفتوگوهایی که از ایشان انتشار یافته و بر جریان فرهنگی کشور تأثیر گذاشته، مراجعه کنیم. با این نگاه از مجموع نوشتارهای ایشان چند محور اساسی را انتخاب کردیم که محور مباحث این نوشتار است
دینشناسی
در مباحث دینشناسی، موضوعات مهم و گوناگونی مطرح است؛ اما برخی از آنها جنبه کلیدی دارند و از ارکان اندیشه آقای ملکیان به شمار میروند. از جمله آنها، نوع نگاهی است که به عقلانیت دینی دارند. ایشان معتقدند که باید یک حفره معرفتى وجود داشته باشد تا بهوسیله ایمان پر شود و درواقع ایمان، چالهپرکن معرفت است. هرچه معرفت کمتر، امکان حصول ایمان بیشتر. برایناساس ایمان متعلق به دنیاى جهل است
پذیرش چنین تفسیرى از ایمان با هاضمه عقل سلیم جور درنمىآید. همچنین متون دینى برخلاف این نظر مىدهند. در متون اسلامى -اعم از قرآن و احادیث- تأکید بلیغى بر علم و علمآموزى رفته است، بهنحوى که از ویژگىهاى مؤمنان شمرده شده است. در برخى آیات قرآن تأکید شده است که ایمان عالمان و خوف خشیت آنان بیشتر است: «فَأَمَّا الَّذینَ آمَنُوا فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِم» (بقره، 26)؛ «إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماء» (فاطر، 28). از نگاه دینى؛ پر شدن رخنههاى معرفتى و بالا رفتن میزان علم بشر به کائنات، باعث مشکل شدن ایمان نمىشود؛ بلکه شاید آن را آسان کند
مهمترین طرح فکری آقای ملکیان در ده سال اخیر، طرح عقلانیت و معنویت است. ایشان در این مدت در قالبهای گوناگون سخنرانی، گفتوگو، مقاله و کتاب این موضوع را مطرح کرده است.3 به دلیل اهمیت این طرح جا دارد بیشتر به آن پرداخته شود. این طرح یک هسته اصلی دارد و مجموعهای از حواشی. بسیاری از مقالات و سخنرانیهایی که زیر این عنوان از ایشان منتشر شده، به حواشی بحث پرداخته است. میتوان گفت که تمام مباحث او -مستقیم یا غیرمستقیم- با این طرح ارتباط دارد. او معتقد است در تمدنهای بزرگ جهانی یا عقلانیت فدای معنویت شده یا معنویت فدای عقلانیت و اگر این دو با هم مجتمع و سازگار شوند و جهانبینی معقول معنوی ایجاد شود، بسیاری از مشکلات تمدنهای غرب و شرق مرتفع خواهد شد. او چند ویژگی ایران امروز را مشوق خود برای طرح و تعقیب نظریه معنویت و عقلانیت میداند: اول، تفسیر بنیادگرایانه از اسلام که طرفداران زیادی نیز دارد؛ دوم، روحیه تقلید و تلقین و استدلالگریزی که منشا جزم و جمود است؛ سوم، تفسیر نادرست از خود و دیگری که خودشیفتگی و پیشداوری منفی نسبت به دیگران و نوعی غیریتپروری را موجب شده است؛ چهارم، سیاستزدگی و اعتقاد به اصالت سیاست و پنجم، رواج مادیت اخلاقی (نه مادیت فلسفی) بهگونهای که در رفتارها -نه باورها- بهگونهای هستیم که گویی هیچ معنویت وروحانیتی در کار نیست و هرچه هست، ماده است و دنیا
در چند جا به اصل مطلب اشاره شده است. یکی از بهترین جمعبندیها در این موضوع، آخرین سخنرانی وی است که در اردیبهشت 89 در دانشگاه تهران برگزار شد. وی در این سخنرانی ضمن برشمردن محورهای اصلی نظریهاش، به برخی انتقادات نیز پاسخ داد و البته برخی را نیز بیپاسخ گذاشت و وعده داد تا در کتابی که مشغول به نگارش آن است، به همه آنها پاسخ دهد. وی این طرح را طرحی برای زندگی آرمانی معرفی میکند و میگوید
1.زندگی آرمانی آن است که سه ویژگی داشته باشد: أ. خوش باشد؛ ب. خوب باشد و ج. ارزشمند باشد
1-1 خوشی زندگی (happiness) به این است که بیشترین لذت را از زندگی ببرم و کمترین درد و رنج را ببرم؛ این برای شخص خودم است. در اینکه هرکس چه چیزی را لذتبخش بداند، پنج عامل مؤثر است: وراثت، محیط تربیتی، سنخ روانی، سن، توانمندیهای ذهنی شامل علم، تجربه، قدرت تفکر و فهم. براساس تفاوت این عوامل در افراد، ممکن است من چیزی را لذتبخش بدانم که دیگری نداند و برعکس. در این جنبه، ما کاملاً خودگرا هستیم. این از حب ذات ما ناشی میشود و همین موجب صیانت از ذات ما نیز هست. این مبتنی بر خودگروی روانشناختی است
1-2. خوبی زندگی (goodness) یعنی چنان زندگی کنیم که بیشترین خوشی را به دیگران برسانیم و کمترین درد و رنج به آنها برسد و از رنج آنها کاسته شود. در اینجا نوعدوستی (altruism) حاکم است. دایر این نوعدوستی، گاه کمتر و گاه بیشتر است
1-3. ارزشمندی زندگی به این معناست که چرایی زندگی را تعیین کنیم. در اینجا میگوییم زندگی ما به زیستنش میارزد. کسی که زندگی میکند، باید در نظرش زندگی ارزشمندی داشته باشد؛ یعنی بداند که این زندگی به زیستنش میارزد و این وقتی تحقق مییابد که بدانیم چرا زندگی میکنیم. باید احراز کنیم که زندگی ما بهتر از مردن است و ما صرفاً به دلیل نداشتن شهامت خودکشی، به زندگی ادامه ندهیم؛ بلکه بدانیم سود زندگی کردن، بیش از زیان آن است
زندگی آرمانی، زندگیای است که ارزشمندیاش زندگی را معنادار کند، خوشیاش ما را به سوی شادکامی و خوبیاش ما را به دیگرگرایی و اخلاقی زیستن دعوت میکند. هم خوددوستی، هم نوعدوستی و هم معناداری زندگی تأمین شود. بخشی از حصول این زندگی در دست من است (که به نظر من بخش زیادی در دست ماست) و بخشی دیگر نیست. آن بخش که نیست، دو قسمت است: گاه در دست هیچکس نیست و از وسع بشر خارج است (این را وجه تراژیک زندگی مینامیم). گاه در دست من نیست؛ اما دست نهادهای اجتماعی، از جمله نهاد سیاست، اقتصاد، خانواده، حقوق و دین و مذهب است. این نهادها هم برای ما تعیین تکلیف میکنند و تأثیر عظیمی بر زندگی ما دارند و در کم و کیف زندگی ما مؤثرند
مدعای پروژه عقلانیت و معنویت پاسخ به این پرسش است که آن بخشی از زندگی آرمانی که در اختیار ما قرار دارد، چگونه به دست میآید. پاسخ این است که این زندگی از راه عقلانیت و معنویت حاصل میشود. عقلانیت و معنویت، زندگی آرمانی را تا آنجا که در اختیار صاحب زندگی قرار دارد فراهم میکند. از آنجا که عقلانیت و معنویت دو مؤلفهای هستند که ما را به زندگی آرمانی میرسانند؛ ازاینرو هیچ کدام هدف نیستند و هر دو ابزار هستند؛ لذا نگاه به این دو مؤلفه به چشم دو وسیله گریزناپذیر است و نمیتوان از آنها دوری کرد و به زندگی آرمانی رسید. من نه دلنگران سنّتم، نه دلنگران تجدّد، نه دلنگران تمدّن، نه دلنگران فرهنگ و نه دلنگران هیچ امر انتزاعی از این قبیل. من دلنگران انسانهای گوشت و پوست و خونداری هستم که میآیند، رنج میبرند و میروند
لذا عقلانیت و معنویت نیز نباید بت شوند و آنها نیز بهمانند هر چیز دیگر باید در استخدام آدم و در جهت کاستن از دردها و رنجهای آدمیان باشد. در هر حوزهای اعم از دین، مذهب، مسلک، مرام، فلسفه، علوم تجربی و ادبیات و ; باید معجونی اخذ شود و هر چیزی که به درد زندگی انسان و در جهت کاستن از درد و رنج اوست، باید اخذ شود. به نظر من مواد خام این معجون بیشتر باید از فلسفه، ادبیات و روانشناسی اخذ شود
مراد از عقلانیت در این پروژه، سه شق عقلانیت نظری، عقلانیت عملی و عقلانیت گفتاری است
1-4 عقلانیت نظری، یعنی میزان دلبستگی و پایبندی به عقیده را متناسب با میزان و قوت و ضعف شواهد و قراین قرار دادن
2-4 عقلانیت عملی، یعنی متناسب ساختن هرچه بیشتر وسایل با هدف یا اهداف؛ مثلاً اگر کسی بگوید بدحجابی زنان موجب پیدایش سیل و زلزله است، عقلانیت عملی ندارد؛ زیرا میان هدف و وسیله تناسب ندارد؛ چه ربطی میان اینها وجود دارد
3-4. با فرض تفکیک عقلانیت گفتاری از عقلایت عملی، باید در نظر داشت که هدف گفتار، تفهیم آنچه در درون است به دیگران است. برای این منظور باید وسایلی را اتخاذ کنیم که ما را به این هدف برساند. سخن ما هرچه کمتر ابهام، ایهام و غموض داشته باشد، عقلانیت گفتاری بیشتر است
مراد من از معنویت به معنای تضاد با دین نیست و از سوی دیگر مراد من دین هم نیست. اگر معنویت با دین هم مصداق باشد، این هم مصداقی و تصادق همیشگی نیست. معنویت، یعنی اینکه شخص به سه مؤلفه معتقد باشد
1-5. در شق اول از منظری وجودشناختی معتقد باشد که جهان منحصر در قوانین فیزیک، شیمی، زیستشناسی نیست. به تبع آن علوم فیزیکی، شیمیایی و زیستشناختی، تنها میتوانند بخشی از جهان را به ما بشناسانند
2-5. در شق دوم و به لحاظ معرفتشناختی معتقد باشد که جهان منحصر در هرچه عقول آدمیان مییابد نیست و چیزهایی در جهان وجود دارد که فراتر از عقل آدمی است و آنها رازها هستند. انسان معنوی معتقد است که در جهان راز وجود دارد. اگر قائل به وجود راز باشیم، بر زندگی ما تأثیر بسیاری میگذارد. گابریل مارسل بر این نکته تأکید زیادی داشت
3-5. در شق سوم به لحاظ روانشناختی معتقد باشد که روان او، روان مطلوبی نیست و باید به سوی روان مطلوب بکوشد؛ یعنی شخص به وضع موجود روانشناختی خود راضی نباشد و سعی در ارتقای درونی خود داشته باشد و سعی در بهبود خواستهای خود داشته باشد. مثال: برخی به جای استحمام برای اینکه مردم از بوی بد آنها متأذی نشوند، از عطر استفاده میکنند. این مثال کسی است که نمیخواهد درون خود را عوض کنند و انتظار دارند که وضع بیرونیشان درست شود. انسان معنوی سعی در ارتقای درونی دارد و میداند که احساسات و عواطف، عقاید و خواستهها و تمایلاتی وجود دارد که از احساسات و عواطف، عقاید و خواستهها و تمایلات ما بهتر است و ما باید به سمت آنها حرکت کنیم. انسان معنوی امکان و نیاز به استعلای درونی را قبول دارد. وی همیشه در سه ناحیه درونی یادشده احساس میکند میتواند و باید بهتر شود و در درون خود مشکلاتی داریم که باید آنها را حل کنیم
پروژه عقلانیت و معنویت با پروژه روشنفکری دینی -چه ایرانی، چه انگلیسی زبان، چه عربی، چه ترکی و ;- متفاوت است. یکی از تفاوتهایش این است که روشنفکری دینی نمیتواند کاملاً سکولار باشد؛ اما این پروژه کاملاً سکولار است؛ یعنی نباید از دین تلقی کتاب قانون را داشته باشیم. تلقی نسخه از دین قابل دفاع است؛ اما تلقی کتاب قانون یا نقشه را نمیپذیریم
این پروژه با پروژه روشنفکری تفاوت زیادی دارد. روشنفکری ایرانی -چه دینی و چه غیر دینی آن- پیرو روشنفکری فرانسوی، بهویژه سنت امیل زولاست که عله العلل یا علت انحصاری یا مشکل اصلی جامعه را رژیم سیاسی حاکم بر جامعه میداند؛ اما این پروژه عله العلل یا علت انحصاری یا مشکل اصلی را فرهنگ جامعه میداند و رژیم سیاسی، مانند سایر نظامهای اقتصادی و اجتماعی، تابع فرهنگ و از سئیات آن است. روشنفکر نباید نماینده مردم باشد، باید ناقد آنها باشد. تفاوت دوم در این است که روشنفکران سنت فرانسوی جمعگرا هستند و این نظریه فردگرا. نمیگوییم نخبهگرا –چنانکه برخی به این نظریه نسبت دادهاند- بلکه فردگرا یعنی هرکس باید خودش را اصلاح کند. این پروژه بیشتر جنبه اخلاقی- روانشناختی دارد،؛اما پروژه روشنفکران بیشتر جنبه جامعهشناختی – سیاسی دارد
معنویتی که این نظریه میگوید، وجه اشتراک همه ادیان است (ظاهراً فقط هم در همین سه نکته اشتراک دارند). گرچه هنوز این ادعا را اثبات نکردهام؛ اما به نظرم میرسد که چنین باشد. اگر از این سه نکته که درباره معنویت گفتم بگذریم، اختلافات ادیان آغاز میشود
عقلانیت و معنویت پنج شرط دارد
1-9پایبندی به استدلال در پذیرش سخن. هر مطالبه قبولی، ملازم با مطالبه دلیل از سوی من است
2-9. زندگی اصیل: یعنی زندگی براساس فهم و تشخیص خود که در آن تقلید و تعبد و تبعیت از مد و رسم زمانه نفی میشود. علم، قدرت تفکر، فهم و تجربه، چهار تواناییای است که دیگران هم دارند. من دست به هر کاری که میزنم، باید از آخرین دستاوردهای بشری استفاده کنم؛ اما هنگامی که میخواهم از راه حلهایی که دیگران به من میدهند استفاده کنم، باید فکر و فهم و بقیه تواناییهای خودم عرضه کنم و از آنها استفاده کنم. پس به ما نگویید که رجوع به متخصص را چه میکنید. ما رجوع به متخصص میکنیم؛ اما ترازو در درون خودم هست، و آن عقل و وجدان اخلاقی است. دینداری تاریخی و نهادینه چنین نیست و تقلید و تعبد در آن هست. من میگویم باید برای استفاده از سرمایه درونی عقل و وجدان اخلاقی، دو کار بکنم: صداقت و جدیت. در برابر زندگی اصیل، زندگی نیازموده سقراط قرار دارد که ما خود تجربه نمیکنیم
3-9. واقعگروی: به معنای رجوع به خود واقعیات. ما نباید عقاید را با عقاید بسنجیم؛ بلکه باید با واقعیتها بسنجیم. اکثر ما ایدئالیستیم که سخن را با سخن میسنجیم، نه با واقعیت. ما باید به جای استفاده از من قال، از ما قیل استفاده کنیم. از همین جا ما باید یک نوع برابریطلبی نسبت به شخصیتها داشته باشیم و مرجعیتزدایی کنیم. در پاسخ به این اشکال که برخی بزرگان مانند علیبنابی طالب که به سخنشان اعتماد داریم، برای ما مرجعیت دارند، گفته میشود که در این حالت ما تقلید نمیکنیم، بلکه فهمیدهایم که سخن آنها درست است
4-9. حکمت به من چه: ما اصلاً نباید به آنچه به ما ربطی ندارد بپردازیم. ما نباید عمرمان را صرف چیزهایی بکنیم که به ما ربط ندارد. البته پرداختن به شغل و کسب تخصص برای اشتغال برای اینکه کَلّ بر مردم نباشیم، ضرورت زندگی است. ما باید بقیه عمرمان را صرف چیزی بکنیم که برای ما اهمیت و فایده داشته باشد؛ یعنی باید دنبال علم نافع رفت. بسیاری از چیزهایی که ما میدانیم، علم نافع نیست. علم نافع سه ویژگی دارد: سؤالی که قبل از طرح آن با بعد از طرح آن، یا قبل از پاسخ یافتن و بعد از پاسخ یافتن، یا قبل از این پاسخ خاص و بعد از این پاسخ خاص، زندگی ما را دگرگون کند
نقد پروژه عقلانیت و معنویت
